از تو نوشتن اصلا راحت نیست. یعنی کلی کلمهی سرگردون پیش میان که خودشون رو جلو بندازن بماند که واسه یه سری جاها اصلا کلمهای پیدا نمیشه اما هر آدمی که با تو همراه شد، قلب قشنگت رو دید و از تقدیر تشکر کرد که همراهِ تو شده و هر بار روز تولدت به خوش با نوشتنش یادآوریش کرد همراهی تو اتفاق قشنگیه. حال عجیب و دنیای عجیبی رو برای آدما بهوجود میاره شاید چون یاد میگیره به آدمها جور دیگهای نگاه کنه.
تا یه ساعت دیگه، به عجیبترین شکلی که میتونستم برای تحویل پروژهم متصور بشم باید دانشگاه باشم و پروژهم رو ارائه بدم از نزدیک سه ماه پیش که هیچی ننوشتم درگیرِ چیزی نبودم بهجز یه سری حال بد فکر بد که بارها اومدم اینجا تا از آوار دلتنگی تو بنویسم و بارها نتونستم بارها خواستم از اتفاقات عجیبوغریبی که میبینم بنویسم و بازم نتونستم انگار رسید تا امروز امروزی که باید پروژه تحویل بدم
درباره این سایت